طنین طنین ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

طنین بلا

دلتنگیهای مامانی

این چند روز بخاطر قطع بودن اینتر نت نمیتونستم بیام و برات بنویسم . از شیرین زبونیهات از بازی کردنهات از شیطونی هات وحتی از اذیت هایی که به من میدی اما میدونی که تمام اینا برام چقدر شیرین و بامزه هست. وقتی تو خونه هستیم خیلی خوب خودت رو سرگرم میکنی و وقتی که چیزی بخوای و یا خوابت بیاد میای سراغم، البته باید توی میدان دیدت باشم وگرنه هرجایی باشم زود پیدام میکنی و صدام میکنی بیا بیا ولی خیلی خیلی دختر خوبی شدی . من هم مثل تمام مادر ها مشغول وقت گذاشتن برای یکی یکدونم هستم تا بتونم از لحاظ هوشی پرورشت بدم. از صبح بعد از صبحانه مشغول میشیم با استوانه هوش و بعد از اینکه خسته شدی یکم روی صفحه اشکال کار میکنیم و بعد هم خودت میری سراغ بازی ...
1 خرداد 1392

روز پر ماجرا

عزیزم میشه اسم این روز رو روز پر خطر هم گذاشت اخه از صبح که بیدار شدی همش بد میاری و مدام در حال گریه کردن هستی بذار از اول تعریف کنم... امروز خاله پگاه تعطیل بود و میخواست کمی استراحت کنه که شما طبق معمول ساعت 8 صبح رفتی سراغش و بیدارش کردی بعد هم سراغ دایی بهروز و خلاصه همه رو بیدار کردی من توی اتاق بودم که یهو صدای گریه ات بلند شد و من دویدم تو اشپزخونه که دیدم بعله شما خوردی زمین و لیوانی که دستت بود از جنس استیل بود و لبه لیوان فرو رفته بود تو پیشونیت اما خدا رحم کرد که نبریده بود و فقط یه زخم سطحی ایجاد کرده بود ولی حسابی حالم گرفته شد. بعد هم از اونجایی که عاشق شال و روسری هستی و ساعت ها باهاش مشغول میشی داشتی بازی میکردی...
30 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طنین بلا می باشد